محل تبلیغات شما

یک بند زمزمه ی روضه ورود به مدینه -(با قامت خم و به اشک و سوز سینه)

 

دنبال کردن این شاعر

۱۸۵

  ۱

یک بند زمزمه ی روضه ورود به مدینه

با قامت خم و به اشک و سوز سینه

وارد شده قافله به شهر مدینه

زینب که چشماش از غم دلبر تره

زائر کنار تربت پیغمبره

شرمنده از نبودنِ برادره

میخونه روضه ی غمِ کربلارو

مصیبت اون سرِ از تن جدارو

هلال زیبای روی نیزه هارو

مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین.

به همان سبک بالا اجرا میشود

یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۴۰ نوشته شده توسط alireza goodarzi

شاعر:

امیر عباسی

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بازگشت کاروان به مدینه -(وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا)

 

دنبال کردن این شاعر

۱۶۱

 

وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا

بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا

خَرَجنا مِنکِ بِالاَهلینَ جَمعا»

رَجَعنا لا رِجالَ لا بَنینا»

سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور

شاعر:

عباس شاه زیدی

مادر -(دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر)

 

دنبال کردن این شاعر

۵۳۷

  ۱

دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر

زینب خسته و جان بر لبت آمد مادر

از سفر قافله‌ی نور دو عینت برگشت

زینبت با خبرِ داغ حسینت برگشت

یاد داری که از این شهر که خواهر می‌رفت

تک و تنها که نه ،با چند برادر می‌رفت

یاد داری که عزیز تو چه احساسی داشت

وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت

یاد داری که چگونه من از اینجا رفتم؟

با حسین و علیِ‌اکبرِ لیلا رفتم

بین این قافله مادر ،علی اصغر بود

شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود

ولی اکنون چه ز گار مدینه مانده؟

چند تا بانوی دلخون و حزینه مانده

مردها هیچ ،ز زنها هم اگر می‌پرسی

فقط این زینب و لیلا و سکینه مانده

نوه‌ات گوشه‌ی ویرانه‌ی غربت جا ماند

سر ِخاک پسرت نیز عروست جا ماند

باوفا ماند که در کرب و بلا گریه کند

یک دل سیر برای شهدا گریه کند

ولی اکنون منم و شرح فراق و دردم

دیگر از جان و جهان بعد حسین دلسردم

آه…مادر چه قدَر حرف برایت دارم

بنِگر با چه قَدَر خاطره بر می‌گردم

جای سوغات سفر ،موی سفید و دلِ خون…

…با تن نیلی و این قدّ کمان آوردم

ساقه‌ی این گل یاس تو زمانی خم شد

که ز سر سایه‌ی آن سروِ روانم کم شد

کربلا بود و تنش بی‌سر و عریان افتاد

جای تشییع ، ه زیر سمِ اسبان افتاد

باد می‌آمد و می‌خورد به گلبرگ تنش

پخش می‌شد همه سمتی قطعات بدنش

پنجه‌ی گرگ چنان زخم به رویش انداخت

که ندیدم اثر از یوسف و از پیرهنش

سه شب و روز رها بود به خاک صحرا

غسلش از خون گلو ریگِ بیابان کفنش

خواستم تا بنِشینم به برش در گودال

اشک ریزم به گل تشنه و پرپر شدنش

خواستم تا بنِشینم به برش ،بوسه دهم

به رگِ حنجر خونین و به اعضای تنش

ولی افسوس که گودال پر از غوغا شد

بین کعب نی و سیلی سر ِمن دعوا شد

روی نیزه سر محبوب خدا را بردند

کو به کو پشت سرش ما اسرا را بردند

سرِ او را که ز تن برده و دورش کردند

میهمان شب جانسوز تنورش کردند

چه بگویم که سرِ یار کجا جای گرفت

عوض دامن من طشت طلا جای گرفت

چه قَدَر سنگ به پیشانی و لبهایش خورد

چه قَدَر چوب به دندان سَنایایش خورد

روی نی وقت تلاوت که لبش وا می‌شد

نوک سرنیزه هم از حنجره پیدا می‌شد

کاش می‌شد که نشان داد کبودی‌‌ها را

تا که معلوم کنم ظلم یهودی‌ها را

خوب که جانب ما سنگ پرانی کردند

تازه گرد آمده و چشم چرانی کردند

کوفه گرچه صدقه لقمه‌ی نان می‌دادند

در عوض شام ز طعنه دِقِمان می‌دادند

خارجی‌زاده صدا کرده و مارا مردُم

کوچه کوچه همه با دست نشان می‌دادند

غارتیها به اهالی لب بام رسید

گوئیا جایزه بر سنگ ‌ن می‌دادند

تا بیُفتند رئوس شهدا مخصوصاً

نیزه‌ها را همگی تُند تکان می‌دادند 

پسرت را اگر از تیغ و سنانها کُشتند

آخ مادر ،که مرا زخم زبانها کُشتند

سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۱۶ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور

شاعر:

علی صالحی

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّة -(آمدم از سفر ،مدینه سلام)

۱

دنبال کردن این شاعر

۳۶۷

 

آمدم از سفر ،مدینه سلام

خسته و خون جگر مدینه سلام

با شکوه و جلال رفتم من

دیده ای با چه حال رفتم من

وقت رفتن غرورِ من دیدی

آن شکوهِ عبورِ من دیدی

محملم پرده داشت یادت هست؟

جای دستی نداشت یادت هست

ثروت عالمین بود مرا

دلبری چون حسین بود مرا

دستِ عباس پرده دارم بود

علی اکبرم کنارم بود

هر زنی یک نفر مُلازم داشت

نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت

کاروان آیه های کوثر داشت

روی دامان رباب اصغر داشت

حال بنگر غریب و سرگشته

کاروان را چنین که برگشته

با غمِ عالمین آمده ام

کن نظر بی حسین آمده ام

ای مدینه خمیده برگشتم

زار و محنت کشیده بر گشتم

با رسولِ خدا سخن دارم

بر سرِ دست پیرهن دارم

دل من شاکی است یا جدّاه

چادرم خاکی است یا جدّاه

سو ندارد ز گریه چشمانم

پینه بسته ببین به دستانم

خاطرت هست ناله ها کردم

دست در سر تو را صدا کردم

از حرم سویِ او دویدم من

هر چه نادیدنیست دیدم من

من غروبی پر از بلا دیدم

شاه را زیر دست و پا دیدم

آن چه را کس ندیده من دیدم

صحنۀ دست و پا زدن دیدم

خنجری کُند و حنجری دیدم

تَه گودال پیکری دیدم

آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین

جملۀ آخرم به اُمّ بنین

پسرت تکیه گاه زینب بود

مرد بود و سپاه زینب بود

پسر تو ز زین اسب افتاد

ضربه هایِ عمود کار دستش داد

او زمین خورده و بلند نشد

سرِ او روی نیزه بند نشد

سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور

شاعر:

قاسم نعمتی

بازگشت کاروان به مدینه -(مدینه می طلبد با برادرم باشم )

۱

دنبال کردن این شاعر

۳۴۹

 

مدینه می طلبد با برادرم باشم 

چه خوب بود که همراه مادرم باشم

مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد

روا نبود که من بی برادرم باشم

رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم

دلا بکوش که همدرد باورم باشم

فضای شهر بدون حسین تاریک است

نشد به سایۀ خورشید انورم باشم

مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود

چگونه روای سالار بی سرم باشم

مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری

ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم

بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست

چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم

هزار شکر که ما را اسیر دید خدا

همانکه خواست نگهدار معجرم باشم

مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها

گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم

ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند

هنوز غمزدۀ حال مضطرم باشم

مدینه ! باغ و بهارم خزان شده یکجا

منم که شاهد گلهای پرپرم باشم

مدینه ! زیور و خلخال دختران کَندَند

چگونه راویِ غمهای دیگرم باشم

مدینه ! امّ بنین را بگو مدد بدهد

که سوگوار امیر دلاورم باشم

خبر کنید به دیدار ، امّ لیلا را

که داغدار تنِ چاک اکبرم باشم

رباب را ننشانید زیر سایه که گفت :

تمام عمر عزادار همسرم باشم

مرا بدیدنِ گهواره هیچ حاجت نیست

که فکر غارت گهوار اصغرم باشم

رها کنید اهالی ! که تا سحر ، امشب

به گریه معتکفِ جدّ اطهرم باشم

دلم هوای مناجات دلبرم کرده

کجاست قاری زینب که محترم باشم

به قبر مخفی مادر گریز باید زد

که نوحه خوان حریم پیمبرم باشم

دعا کنید گرفتار فتنه گر نشوید

که من اسیر همین خصم کافرم باشم

سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور

شاعر:

محمود ژولیده

 

بازگشت کاروان به مدینه

ایام سوگواری 28 ماه صفر

ایام سوگواری دهه آخر ماه صفر

حسین ,مدینه ,باشممدینه ,ز ,بی ,زینب ,کردن این ,شده توسط ,نوشته شده ,عابدی پور ,ابوالفضل عابدی ,توسط ابوالفضل عابدی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ گروه فیزیک بردخون کن مون نیوز